معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
نويسنده: مونا&حمید مورخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,
عشق عشق .................................................. .....یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی.......................................... محبت و سوز و گداز
عشق یعنی ........................سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی ....نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی .................................................. ...........کوی ایمان و امید
عشق یعنی ...................................... یک بغل یاس سپید
عشق یعنی ......................... یک ترنم از یه یار
عشق یعنی ..... سبزی باغ و بهار
عشق یعنی .................................................. ......... لحظه دیدار یار
عشق یعنی.......................................... .. انتهای انتظار
عشق یعنی........................ وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی .................................................. ..... حس نرم اطلسی
عشق یعنی...................................... با خدا در بی کسی
عشق یعنی......................... همکلام بی صدا
عشق یعنی.........بی نهایت تا خدا
عشق یعنی .................................................. ......... انتظار و انتظار
عشق یعنی .................................... هر چه بینی کس یار
عشق یعنی................... شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی .... سجده ها با چشم تر
عشق یعنی .................................................. ..... دیده بر در دوختن
عشق یعنی .....................................از فراقش سوختن
عشق یعنی ..................... سر به در اویختن
عشق یعنی.... اشک حسرت ریختن
عشق یعنی .................................................. ... لحظه های ناب ناب
عشق یعنی ........................................لحظه های التهاب
عشق یعنی ............................ بنده فرمان شدن
عشق یعنی ............تا ابد رسوا شدن
چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق
مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت
" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند"
عشقم مونا دوست دارم
هیچکس نمیتونه تو رو ازم بگیره
گلم مراقب خودت باش
نويسنده: مونا&حمید مورخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,